به جای مقدمه

پیش می آید که منِ خود نباشد یا تو خود تو نباشد و هویت گم شود در هزارتوی زمان و روزمرگی.
پیش می آید که فراموش شود آنچه رسالت است و آنچه حاصل مرگ در تکرار و کسالت.
پیش می آید که اشتباه گرفته شود آنچه باید فریاد زد و آنچه باید تنها حرفی از آن را در دل زد.
پیش می آید که کژتابی زیبایی و ناسزا را از هم تشخیص ندهد.
پیش می آید فریب خوردن از یک نسخه ی بدلی.
پیش می آید که عشق را با شهوت به لجن کشید.
پیش می آید مرگ انسانیت وتبدیل شدن به ماشینی که با شتاب فاصله ی بین غذاخوری و دست شویی را طی میکند.
پیش می آید خشم بیهوده و فراموش می شود خشم از بیهوده.
پیش می آید رسیدن به پوچی.
پیش می آید فرار از حقیقت و سرگرم کردن روح با واقعیت.
پیش می آید گفتن "تا توانی دلی به دست آور/دل شکستن هنر نمی باشد"و دهان بینی.
پیش می آید پیشآمدهایی که نباید پیش بیایند
این
پنجره
رو
به
مرگ
باز..

*به دو دوست عزیزتر ازجانم:رادیکال و میانه رو

۴ نظر:

مهسا گفت...

ای کاش خیلی چیزا پیش نیاد.هیچوقت...


این خیلی خوبه که میدونی رسالتت چیه و میخوای تا ابد پاش وایسی.همیشه بنویس.

سبز باشی(بوس)

ژاندارک گفت...

سلام
پیش میاد یه راه رو اشتباه بری چشم واکنی ببینی همه جا بن بسته...
قشنگ بود ، فقط ارسال نظرات و اسم کسایی که نظر میذارند چون زرده دیده نمیشه خواستی رنگشو عوض کن...
موفق باشی هموطن

امیدوار گفت...

سلام!
اول ازهمه درقسمت درباره وبلاگ:
ببین!!!توروقرآن!!!(من از قسم دادن متنفرم)اما درباره تو مجبورم!توروقرآن!!!تویکی دیگه حرف از رسالت نزن که هرکی ندونه ما می دونیم چه خبره!
دوم اینکه:
پیش می آید که آدمی با دروغ و تملق،واقعیت را برخویش مستولی سازد و دیگران را بفریبد.
پیش می آید که آدمی درنمایشنامه های واهی صوفیانه گم شود ونادیده بگیرد هرآنچه اوست.
پیش می آید و به نظر پیش آمده وباید این صورتک به چهره نهاده،را به خود آورد که چیست حکایت این بازی ناشیانه!
.............
آپم!!!.اگه دوست نداشتی نیومدی به...آغا!

ژاندارک گفت...

سلام
خبری ازت نیست...
اپ میباشم